ای بابا

jane

غرق رویا
ای بابا

 

هر چی بیشتر میگذره احساس میکنم دلم بیشتر برای زمستون تنگ میشه . دیگه خبری از بارون هم نیست. روز ها همه یک شکل شده و همه ی کارا تکراری شده. انگار یه روبات همه کاره ایم . تازه روبات ها هم که دارن دارای احساس و عواطف میشن.اما ما چی؟ از سنگ هم گاهی سخت تر میشیم. اصلا برامون مهم نیست که تک تک این لحظه هایی که دارن میدون و میرن چه جوری گذشتن. کاش منم  یک روباتی بودم که احساساتم برنامه ریزی شده بود و به همه مهربونی میکردم. همیشه یک ظاهر ثابت داشتم. آسیب نمیدیدم و دردا رو تحمل میکردم. هیچ چیز ناراحتم نمیکرد و ....

تازه روباتا  تو کاراشون هیچ وقت اشتباه نمیکنن و مسئولیت پذیر هم هستند...و..............

روبات......یا شایدم حالا که نمیتونم روبات باشم حداقل مثل اونا رفتارکنم:

ظاهر ثابت

همیشه خندان

ساکت

مهربان

سخت

مسئولیت پذیر و.........

این کارا رو میکنم تا شاید این روزا زود تموم بشن یا حداقل زمان به عقب برگرده و هر چی میخواد بشه اما تو زمان حال نمونم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در جمعه 21 / 10 / 1390برچسب:,ساعت12:48توسط jane |